سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

وقتی کوچک بودیم با برادرم تمام خونه رو نخ کشی و طناب کشی می کردیم و بعد چادر و ملحفه ها را روشون آویزون می کردیم تا بشه دیوارهای خونمون حتی براش سقف و پنجره هم می ذاشتیم. یادش بخیر. خیلی هیجان داشت. مهندسیمون هم بد نبود خونه هامون خیلی قشنگ می شد :)
اما اون چه که باعث شد من یاد این خاطره های قدیمی بیفتم بازی دخترم با یک عدد کلاف نخ بود...



وقتی یه گوله نخ بشه اسباب بازیه یه دردونه ی کوچولو...!!

1

نشانه گیری

2

پرتاب

4

و اینجا هم که شروع گره گور شدن بین کامواها

5

حالا اگه می تونی خودت و باز کن :))

6

کی بشه که بزرگ بشی و تمام خونمون و نخ کشی کنی و برا خودت خونه بسازی ؟


[ سه شنبه 90/11/11 ] [ 1:29 عصر ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 138227