وبلاگ :
دردونه جون
يادداشت :
و اما ماجراي...؟؟؟
نظرات :
1
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مامي هليا
واقعا" عزيزم خسته نباشيد.مي دونم چه استرسي داشتي هر چند هليا پستانك نخورد ولي سر از شير گرفتنش من هم خيلي استرس داشتم.
پاسخ
ممنون .واقعا فكر مي كردم كار سختي باشه.خيلي استرس داشتم فكر مي كردم خيلي اذيتش مي كنه ولي شيوه ي كنار اومدنش با اين قضيه خيلي خوب بود فكر مي كنم براي شير هم همين طور بشه البته با راهنمايي هاي شما دوست خوبم جاي نگراني نيست.