وبلاگ :
دردونه جون
يادداشت :
اولين روز مهد
نظرات :
1
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فروغ
فکر ميکردم اين تصميم فقط براي من اينقدر سخته...منم نتونستم خودمو راضي کنم و اتوسا رو بذارم مهد. درست و غلطش رو نميدونم ولي نتونستم. اميدوارم شاد و موفق و سلامت باشي دوست عزيزم :)
پاسخ
مي دوني دوستم سارا ديگه خودش دوست داره جايي مثل مهد باشه باشه بازي كنه من ديگه جواب گوي نياز هاش تو خونه نيستم من فقط مي تونم مادر باشم نه هم بازي و هم سن پس بايد راهي براي اين تعامل پيدا شه