• وبلاگ : دردونه جون
  • يادداشت : در آغوش خدا
  • نظرات : 3 خصوصي ، 17 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 2 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    عزيزم...ميدونم چه حسي داري. مادرهاي مثل تو زياد نيستن. اينقدر با احساس و من کاملا ميفهمم حستو. روزها زود ميگذرن و کودک ما بزرگ ميشه...اما آغوش مادر هميهش براش بزرگترني بهشته. هيوا يروز بهم گفت مامان بهشت کجاست؟ گفتم براي من يا براي تو. گفت اول براي تو. گفتم وقتي به چشمات نگاه ميکنم. وقتي توي بوي موهات فرو ميرم. وقتي دستاتو ميگيرم. وقتي گرماي تنت رو حس ميکنم وقتي نفس ميکشي شبها. وقتي ميخندي. وقتي اولين بار فهميدم مادر شدم. بعد بغلم کرد سرمو روي سينش گذاشت و گفت اينجا بهشتته هم نفسمو ميفهمي هم موهامو حس ميکني هم دستام هم تو بغلمي منم نگات ميکنم...و من گلوله گلوله اشک ريختم. بعد هم گفت بهشت من هم بغل تو هست. تا ابد. باور کن.......ببخش زياد نوشتم ميدوني که من بد احساساتي هستم. کلي بوسه.
    پاسخ

    بهشت من چه وصف زيبايي :) چه مكالمه ي پر معنا و پر احساسي خيلي زيبا براش توضيح دادي عزيزم... من هم بي اختيار اشكم سرازير شد ممنون دوست پر احساسم:) مي بوسمتون عزيزم