سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

بعد از ظهر دیروز وقتی آقای همسر با کیسه ای پر از نخود سبز وارد خانه شد فکرش را هم نمی کردم که این نخود ها مقدمه ای باشد برای یک زنگ بازی شیرین و جذاب برای دخترک نازنینم...
تا اینکه...



بعله
تا اینکه در نزده وارد خانه ی این کرم سبز کوچولو شدیم و از خانه اش کشیدیمش بیرون تا دختر کرم ندیدمان را اندکی با او آشنا کنیم.


 اَُخُد بخوله مامان جونی ( نخود بخوره مامان جونی)مؤدب


سیر شد ...
نازی نازی



و وقتی که ترسش میریزه و دستان مبارکش را می بره جلو...



 و آنگاه که به تشریح نخود ها می پردازد...



و دانه نخودی را متلاشی و به اجزایش تقسیم می نماید



و جان مادر که علاقه مند به کمک کردن به ما می شود و مقداری از نخود ها را با دقت تمام پاک میکند و ما را یاد بچگی های کزت می اندازدپوزخندجالب بود



و بعد از ظهر ما را شیرین میکند.

این بود ماجرای نخودی ما :)

نخود نخود هر که رود خانه ی خودخدانگهدارتبسم


[ چهارشنبه 91/3/10 ] [ 7:36 صبح ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 138534