سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

آخر هفته ی دودآلود تهران از دیروز ما را خانه نشین کرده و ما هر چند که از این نوع آب و هوا بیزاریم اما ته دلمان همچین همچین قند آب کردن وقتی این دو روز را تعطیل اعلام کردند:)
دیروز صبح قسمتی از ساعات شیرین این تعطیلات را به نشستن پای کامی سپری می کردیم که دُدَخ(دختر) گلمان با جعبه ی لگو در دست ما را دعوت به بازی کرد. دلمان هیچ نمی خواست برنامه ی دلخواه خودمان را تغییر دهیم و از طرفی دل دخترکمان هم به همین چند روز خوش است که مادرش در خانه هست و می تواند با او بازی کند.
به او گفتم باشه من به وسایلی احتیاج دارم لطفا برایم درست کن و بیاور و او هم استقبال کرد.
شروع کردیم خانه، میز، درخت...و او هم یکی یکی سریع درست می کرد و می آورد ، هر چند آن چه که می ساخت هیچ شباهتی با خانه و میز و... نداشت ولی ما قبول می کردیم و بسیار از زحمتی که در حقمان کشیده بود تشکر می کردیم و همزمان کار خود را هم در پای نت انجام می دادیم.
 یکبار به او گفتم که برایم کفش درست کن و او هم سریع رفت و با یک لنگه کفشی که با سه قطعه لگو درست شده بود برگشت. به او گفتم این کفش را فقط می توانم در یک پایم بپوشانم برو یک لنگه ی دیگرش را هم بساز.
با هیجان دوید و رفت و با چیزی متفاوت برگشت.
به او گفتم ببین این دو اصلا شبیه هم نیستند کفش ها باید شبیه هم باشند مثل کفش شما .
کمی فکر کرد و دوباره رفت و با سازه ی دیگری آمد اما باز دو لنگه شبیه هم نشده بودند.
کمی گیج به نظر میرسید.
برایش توضیح دادم که قطعات این کفش سفید و آبی و یه پنجره است اما آن یکی که شما ساخته ای از سه لگو ی قرمز و سبز و آبی درست شده .
خوب نگاه کرد و سازه ی دیگری آورد قطعات را پیدا کرده بود اما چینشش هنوز شباهتی با آن یکی سازه نداشت.
با علاقه ی زیاد مدام آنها را جابه جا کرد تا بالاخره توانست هر دو را شبیه هم بسازد:)

 

این ها همون یک جفت کفشی هستند که هنوز شبیه هم نشدند :)



اینجا شبیه هم شدند



بعد از آن سه عدد لگو برداشتم و سه عدد مشابه لگو های خودم هم به سارا دادم و سازه ای ساختم و جلویش قرار دادم گفتم مثل این بساز ...
اما ...


به او گفتم هر دو را کنار هم قرار دهد و خوب نگاه کند
آیا شبیه هم شده اند؟
گفت: نه
گفتم: خوب دوباره بساز
سازه ای می ساخت و مدام مقایسه اش می کرد تا به نتیجه ی مطلوب می رسید





یک نمونه ی دیگر...





بازی خوبی بود برای تقویت دقت و تمرکز و درک شباهت ها و تفاوت ها :)

 


[ چهارشنبه 91/9/15 ] [ 9:26 صبح ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 140482