هنوز مشغول تکاندنیم...
این اولین سالیست که خانه تکانی ام توام است با خانه دار بودنم، مادر بودنم، و شاغل بودنم.
رسما کمرمان دارد زاویه ی 90 درجه می گیرد و هنوز کوهی کار بر سرمان ریخته است و ما امیدی در دل داریم تا بتوانیم همه را تا لحظه های پایانی سال ختم به خیر کنیم.
هر چند...هر چنـــــــــــــــد می دانیم امیدی واهیست که در دل می پرورانیم چون از هر طرف صاف می کنیم طرف دیگرش را دردانه ی مادر که این روزها به زلزله ی هشت ریشتری بیشتر شباهت دارد تکانیده است و روزمان به شب نرسیده همه چیز به شکل اولش برگشته است و ما هر چقدر سعی کنیم به خود بقبولانیم که روزی می رسد که خانه مان مرتب و تمیز شود بسی خیال باطل است.
خوب سهراب هم بد نگفت" که چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید" نهههه؟!
اگر نیمه ی پر لیوان را بنگرم این روزها هم بخش خاطره انگیز و شیرین روزهای مادرانه ی من است
دعا بفرمایید وقتمان برکت کند این آخر سالی