این روزهاخودت را جای هر کسی که خوشت بیاید می گذاری و با همه ی دنیایت می شوی او و می خواهی زندگی اش کنی.
برایم از طرفی جالب و شیرین است از طرفی بسیار نگران کننده. می ترسم کم کَمَک نه آن باشی که هستی و آن شوی که ...
از وقتی "ش ب ک ه پ و ی ا " بر قرار شد حتی شما هم که نیم نگاهی به تلویزیون نمی انداختی نیز علاقه مند به دیدن کارتون شدی و خدا می داند که این موضوع چقدر من را عصبانی و مضطرب کرد. بهت فشار آوردم گفتم ما این شبکه را نداریم با پرستارت صحبت کردم و ازش خواستم دیگه اینقدر در خانه شان پ و یا پ و ی ا نکنند تا از سرت بیفتد...
اما بعد که فکر کردم دیدم بخواهم و نخواهم تحت تاثیر همسالان و اجتماع بالاخره شما جذب این برنامه ها خواهی شد پس بهتر دیدم کنترل شده تر رفتار کنم و به جای اینکه با رفتار های محدود کننده شما را حریص تر کنم با برنامه پیش برم.
این شد که فقط نیم الی چهل دقیقه را به تماشای تلویزیون اختصاص دادیم.
یکی از برنامه های جالب برای هر دوی ما "ج و دی ابُ ت"است.
شخصیت جودی به قدری برایت جذابیت داشت که یک روز به من گفتی مامان میشه به من بگی "جوجه ابُت" .
حتی در یک قسمت جودی و دوستانش در پیک نیک مرغ سوخاری می خوردند البته با دست چون یادشان رفته بود قاشق و چنگال بیاورند و تو از من خواستی برایت از آن مرغ ها درست کنم . من هم که خدا خواسته که شاید بتوانم یک لقمه بیشتر به شما بخورانم سریع زنگ زدم بابا تا تدارکات لازم را ببیند وقتی غذا را آماده کردم عین دیالگ هایی که جودی بیان کرده بودبدون هیچ جابه جایی گفتی و بعد با دست شروع کردی به خوردن و گفتی واقعا با دست خوشمزه تره
می دانی؟! گاهی باورم نمی شود که اینقدر ذهن یک بچه ی سه ساله می تواند هشیار باشد. ظریف ترین نکته ها از نظرت جا نمی ماند.خیلی باید آسته رفت و آسته آمد کلام را باید در دهان مدام چرخاند و به زبان آورد که مبادا پس فردا روز چیزی بگویی که شاید از جایگاه کودک به بزرگسال ناشایست و ناپسند باشد هر چند اگر همان کلام را دو بزرگسال به هم بگویند مشکلی نباشد حتی خوشایند هم باشد.
گاهی هم نقدمان می کنی می گویی مامان این حرف خوبی نیست زدی یا مامان این چیه پوشیدی من خوشم نمیاد .... خلاصه این که هر چی بزرگ میشی احساس می کنم تکلیفم سخت تر و حساس تر می شود.
یکی از نکاتی که حس کردم در امر تربیت باید به آن توجه بشه حفظ جایگاه پدر در خانه هست. حفظ احترام و اقتدار پدر باید همیشه در خانواده رعایت شود. سعی کردم اول از همه در خودم تغییر ایجاد کنم و بعد شما را همراه کنم مثلا قبل از آمدن پدر همه جا را مرتب می کنیم چون بابا دوست نداره وقتی میاد خونه همه چیز بهم ریخته باشه وقتی خونه مرتب باشه بابا خستگیش بهتر در میره، لباس هایت را مرتب می کنم و موهایت را شانه می زنم رویت را می شویم تا وقتی بابا وارد خانه می شود با روی خوش به استقبالش بروی... حتی گاهی بعضی از رفتار های ناپسند را که دوست ندارم انجام دهی می گویم فکر نکنم بابا این کار را دوست داشته باشه یا بعضی حرف ها و رفتار های خوشایندت را که دوست دارم بیشتر تکرار کنی می گویم حتما بابا خوشحال می شود و بسیار این رویه را اثر گذار دیدم. البته معتقدم این رویه نباید باعث ایجاد فشار در شما شود بلکه جریانی شاد و در جهت ایجاد عشق و محبت بین شما و بابا جون باید باشد.