سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

سلام دوستان
صبح روز پنجشنبه تون بخیر و شادی.
به دلیل مشغله ای که روز شنبه دارم استثناً امروز پست زنگ بازیمون را با موضوع بدن انسان می گذارم امید که مورد پسندتان بیفتد و مفید واقع شود.

واحد کار بدن انسان:

1. چاپ: فعالیت چاپ دست و پا جزء برنامه های جذاب هفته ی پیشمان بود هر چند که کار چاپ دست را بارها در حمام خانمان انجام داده بودیم ولی اینبار روی کاغذ زدن و ثبت کردنش برای هردویمان رنگی دگر داشت.





دخترم این دست و پاهای چاپی مرا با خود به آینده می برند آن جا که دست و پای فرزندت را کنار این دست و پاها می گذاری و می گویی ببین من هم اینقدری بودم :)
چه مامان بزرگی بشم من :)

خوب بدین شیوه چندین اثر دست و پا از سارای دو سال و دوماهه ثبت گردید.


2. فعالیت دوم بدین گونه رقم خورد...
- یک عدد سارا که در ساعت 5 صبح از درد رویش دندان های جدیدش به پا خواسته و اثری از خواب در چشمانش وجود ندارد و گویا خیال ندارد بگذارد کسی دیگر هم بخوابد و...
- یک عدد کاغذ خیلی خیلی بزرگ هم قد و قواره ی دلبندک که ما از چسباندن دو عدد کاغذ کادو به این مقدار کاغذ دست یافتیم.


سپس عزیزک دردانه ی نازینین را روی این کاغذ خوابانده از او خواهش کردم که بی حرکت بماند جان مادر...

و او هم با نگاهی هیجان زده که گویا بی صبرانه جویای دلیلی برای درخاست من بود، خوابید و ما هم شروع کردیم به دور تا دور کشیدن بدن نازکش با یک عدد ماژیک . و به حق دختر گلی بود و تکون نخورد، نقاشش خیلی خوب نقاشی نبود و این شد که می بینید...
بچم پاهاش تا به تا در اومد ای وای...


سپس وسایلی را که مشاهده می کنید( ماژیک، پاستل، رنگ انگشتی، چسب، کاغذ رنگی؛ کاموا و ...) را در کنار دست دخترم گذاشتم تا هر گونه که خود دوست داشت انتخاب کند و در کارش استفاده کند.

وسیله ای دیگر هم مهیا کردیم که مهم تر از هر چیز دیگری در این فعالیت اهمیت دارد.
یک عدد آینه ی بزرگ...
 
خب بعد از همه ی این ها از دردونه خواستم در آینه نگاه کند و تمام اجزای بدنش را به خوبی ببیند و بعد از کمی شکلک و خنده و بپر بپر جلوی آینه حرف اصلی را مطرح کردیم...
خوب مادر این نینی سارا که اینجا کشیدیم که هیچ کدوم از اینها که تو داری را نداره!!
چی کار کنیم؟ دوست داری براش همه چیز بکشی؟
سارا: آله ، بله ( همیشه هر دوش را میگه آله بله  :)‌)
بعد مشغول شد...
اول رفت سر آخن پا ( ناخن پا)


سپس موها و گیسوان در باد گسسته ای را نقش زد:)



و سریع رفت برای گوش ها




 
ناخن های دست...

و این خط های قرمز که اول فکر کردم چتری هایش است ولی گفت چشم اند.



و سپس دهان و...



بینیِ آبیِ مثلثی شکل و اون تکه ی قرمز روی سر که گفت:" مامان کلاتم کشیدم" یعنی مامان کلاهم کشیدم:)

و دوباره رفت سراغ پاها و اون نوک انگشتان، با پاستل یک گردی آبی رنگ کشید و گفت دفش کشیدم ( کفش کشیدم)



دوباره ازش خواستم جلوی آیینه قرار بگیره و با دقت خودش راببینه و او هم اینکار را کرد و بلند گفت: ابو دایم مامان جونی.( ابرو دارم)
گفتم آره مامانی نی نی هم داره؟
گفت: نه
و با پاستل قهوه ای این ابروهای فرفری بلند از تو چش و چهار درآمده را کشید و ما مردیم از خنده :)))))))


در ادامه کار...



ناف...


ازش پرسیدم اون نارنجیها چیه گفت دلشه و رفت با ماژیک یه نقطه گذاشت روی پا و گفت خال کشیدم :)


و گفت مامان اِباس نداره ( لباس نداره) و...

لباسشم کشید و...



اینم تکمیل شده اش :))



فعالیت طولانی ای بود و نزدیک 1 ساعت و ربع ما رو به خود مشغول کرد و سپس بعد از اندکی سارا و پتو و لالا .

3. برنامه ی دیگری هم ترتیب دادیم به نام آینه بازی.
یعنی من یک سری کارها انجام میدادم و سارا شده بود آینه ی من و باید کارهای من را تقلید میکرد و بالعکس. این بازی فوق العاده است برای تقویت هماهنگی اعضای بدن و همچنین دقت و تمرکز.

4. بازی دیگری که انجام دادیم این بود که من یک سری درخواست هایی به صورت سریع و پشت هم ازش میکردم و او هم اجرا می کرد.
مثال: دست ها به گوش. و سارا باید دستهاش را سریع روی گوشش می گذاشت.
دست ها به مو و.....
این بازی هم دقت و سرعت بالایی می خواد و در بچه های بزرگتر میشه کارهایی انجام داد که کمی بچه را هم به اشتباه به کشونه مثلا: بگیم دستها به مو ولی دستهای خودمون را بذاریم روی بینی و اینجا بچه باید دقت بیشتر داشته باشه و اون چه که شنیده را به اون چه که دیده ترجیح بده.

5. کتابی داشتیم که ارثیه ی خواهر جانمان به دخترم بود به نام "سارا کوچولو" نوشته ی فردوس حاجیان( همون عمو فردوس که بچه بودیم تو تلویزون برنامه داشت) تو این کتاب عکس دختری به نام سارا در حالت های گوناگون کشیده شده که دست هاشو بالا، پایین، جلو،عقب و چپ و راست حرکت داده بود و سارا حرکات او را تقلید کرد.

6. در مورد کاربرد های اعضای بدن هم صحبت کردیم و فعالیتی انجام دادیم.
چشم هامون را بستیم و باز کردیم تا بفهمیم وقتی چشم بسته است نمیتونیم ببینیم.
گوشهامون را گرفتیم تا چند لحظه ای نتونیم بشنویم.
ادکلن های مختلفی را بو کردیم و متوجه شدیم بینی کارش چیه.
صدای تاپ تاپ قلبهامون را شنیدیم.
و...

7. شعر چشم چشم دو ابرو را مرتب در طول هفته خوندیم و تکرار کردیم.

8. شعر انگلیسی هم داشتیم و با خوندن شعر قسمت های اشاره شده در شعر را با دست هامون نشون میدادیم.
hand . shoulder . knee and toes
knee toes
knee toes
....
وسلام:)

پی نوشت:بخش پیشنهادات این پست منتظر پیشنهاد ها و ایده های ناب شماست.

پیشنهادات:...


[ پنج شنبه 91/3/4 ] [ 9:37 صبح ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 140439