آمدیم با یک یک بازی ریاضی...
چند روز پیش عمه ی مهربون سارا براش مقداری پفیلای خانگی فرستاده بود و من و سارا هم که عاشق پفیلاااا واااای اونم از نوع خونگیش...جای همتون خالی خیلی خوشمزه بود...هر بار به خودم میگم منم بیام از این ذرتها بگیرم خودم براش درست کنم ولی :)
بگذریم یک کاسه پر کردم گذاشتم وسط تا با هم بخوریم سارای مامان هنوز یک دونه ی اول را نخورده بود من رفته بودم برا مشت دوم.
دلم برای بی عدالتی ای که در حق جوجه کوچولو می کردم سوخت. تو همین فکرها بودم که سارا دو تا از این بشقاب های اسباب بازیش را آورد و یکی برای من گذاشت یکی برای خودش و مقداری از پفیلا ها را تو بشقاب من ریخت و مقداری برای خودش و گفت مامان از این تو بخور. انگار راهی برای جلوگیری از این بی انصافی پیدا کرده بود :)
من هم از پیشنهادش خوشم اومد و بهش گفتم بیا اینجوری بازی کنیم که، یکی برای من بریزی و یکی برای خودت و او هم قبول کرد و شروع کردیم به بازی و تو همین بازی بازی ها مفاهیم تقسیم کردن و جمع کردن و منها کردن را کار کردیم البته هیچ جا اسم اصلی این مفاهیم را به کار نبردم فقط تو بازی این عملیات ها انجام می شد.