سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان



چیزی که بیش از پیش این روزها به ما انرژی می دهد و گل خنده را به لبهامان می نشاند، قصه سرایی دردونه ی خانه ی ماست...
قصه هایی با لحن و منش کودکی، با فعل هایی که لحن کِشدااااااااااااارشان روحت را لبریــــــــــــــز شوق، می کِشَد و می کُشَد،
قصه هایی که اینگونه شروعشان می کند:

یکی بود یکی نبــــــــــــــــــــود
ایندونه گنبد بــــــــــــــــــــــود
زیر گنبد ایندونه خدا بــــــــــــــود
دیگه هیچ کس نبــــــــــود
ایندونه بابا بود ، ایندونه مامان بود ، ایندونه سارا بــــــــــــــــــــــــود
.



و به دنبالش داستان های فی البداهه ی متفاوتی می یابد و می گوید،
مثلا:

شب بــــــــــــــود
بابا تَخَم ( تََختَم) دید.
مامان تخم دید.
مامان و بابا تَخَم دیـــــــــد
بــــــــــــــــعدش ساااااااارا لالا کــــــــــــــرد.
لالا  لالا...


و همه ی این قصه ها وقتی شیرین ترست که خود را در جایگاه مادرانه قرار می دهد و برای ناز دانه عروسکش می خواند.
و من دیوانه می شوم در توتوی جانم از این همه ذوق، از این همه شوق، از این همه زندگی، از این همه...

 


[ شنبه 91/5/14 ] [ 2:56 عصر ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 140437