سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردونه جون
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

در سی ماهگی زندگی ات مرحله ای جدید را گذروندیم مرحله ای که یکی از سخت ترین ها برای من بود و گاهی همراه با اشتباهاتی.




مرحله ی پوشک گیرون مرحله ی واقعا سختی بود چون واقعا دوست نداشتم به هیچ عنوان از این بابت بهت فشار بیارم . از آنجا که از وسواس خودم در نجسی و پاکی آگاه بودم می خواستم واقعا در زمانی این کار را انجام بدم که هم شما و هم خودم کمترین اذیت را بشیم.
هر چند که هنوزم به نظرم زود بود ولی ناچار بودم نرسیده به فصل سرما این کار را انجام بدم.

در تعطیلات اجلاس تصمیم گرفتم که کار را شروع کنم چون هم پدر خانه بود تا در مواقعی که خسته می شوم و کم می ارم کمکم کنه و هم تمام این چند روز در خانه بودیم و وقفه ای در کار پیش نمی امد.

در روز اول گیج بودی انگار متوجه نمی شدی یا کنترلی نداشتی. در دستشویی که بودیم خبری نبود اما بیرون که می آمدیم یک گوشه ای آباد می شد. تا مرز نا امیدی پیش رفتم اما در نهایت اولین جیش کوچولو در دستشویی در روز دوم به خانه اش راهی شد:) و یک شکلات جایزه گرفتی.
کم کم این موفقیت ها بیشتر می شد ولی خطاهایی هم بینابینش اتفاق می افتاد که خدا خیرش بدهد بابا را که سریع تشت و آفتابه می آورد و منطقه ی مورد نظر را آبکشی می کرد.

گاهی برای بدست آوردن شکلات می گفتی جیش دارم ولی وقتی می رفتی خبری نبود ولی طلبکار شکلات می شدی که من نمی دادم یا فقط یک کوچولو از یک شکلات جدا می کردم میدادم اما یه وقت هایی هم سراغ بابای بی خبر از همه جا میرفتی و شکلات دوبل می گرفتی آی آی آی :)

تعطیلات مثل برق و باد گذشت اما موضوع هنوز ادامه داشت قرار بود شما صبح ها خانه ی خاله ج بروی تا من سرکار بروم و خدا را خوش نمی امد اگر شما کاشانه ی آنها را هم آباد می کردی بنابراین رفتیم و یک بسته پوشک آموزشی (شورت اموزشی)خریدیم که خیلی شبیه به پوشک است ولی به شما گفتیم شورت است که خیلی هم باور نکردی:). وسیله ی خیلی خوبی بود و خیلی جاها حس استرس را از من دور می کرد.

از شب ها بگویم که از وقتی یادم می آید هیچ وقت شب ادراری نداشتی و پوشکت خشک خشک بود ولی از وقتی شروع کردم به جیش گرفتن دچار شب ادراری شدی . و من خیلی ترسیدم که شاید بیش از توانت بر تو فشار آوردم و تصمیم گرفتم شب ها پوشک باشی که در کمال ناباوری از وقتی این کار را کردم شب تا صبح خشک ماندی. و صبح ها سریع تا بیدار می شدی دستشویی می بردمت و کارت را می کردی.
در مورد شماره 2 بگویم که کمی هنوز گیج و ویجی گاهی موفق هستی و گاهی نه.

ولی در مورد جیش که چند روزیست که کاملا درست و به جا خبر دادی.

گفتم که چند جایی خطا داشتم:
1.نباید با جایزه و شکلات کار را پیش می بردم. هرگز از جایزه استفاده نکنید چه در این مورد چه در موارد دیگر. سارا اولین بار بود که با اسم جایزه آشنا شد و قبل از این اصلا چیزی به عنوان جایزه نداده بودیم کاش این بار هم این کار را نکرده بودم. تشویق ها باید برای بچه جنبه ی درونی داشته باشه نه بیرونی .

2.با این که تمام سعی ام را کردم تا در مواقع خطا صبور باشم اما گاهی اینطور نبودم و این باعث می شد که کار به خوبی پیش نره و یه جورایی باعث دلسردی سارا شدم:(

مراحل مستقل شدن یکی یکی داره پشت سر گذاشته میشه داری کاملا دختر خانمی میشی دیگه از نی نی گولویی در اومدی عزیزم:) به قول خودت:" دُختخ مامانی" یعنی دختر مامانی

خوابت هنوز تنظیم نیست وقتی ظهر ها بر می گردیم خونه می خوابی و به همین خاطر شب ها زود تر از 11 نمی خوابی و به طبع آن صبح ها به سختی بیدارت می کنم و یکم بدقلقی می کنی :( ولی در کل از رفتن به خانه ی خاله لذت می بری و شب ها یک ساعتی وقت می ذاریم تا وسایل فردا را آماده کنی. با شوق خیلی زیادی  کتاب های جدید انتخاب می کنی پازل هایت را عوض می کنی و لباس هایت را و اسباب بازی هایی که می خواهی ببری اماده می کنی تا صبح با خاله بازی کنی.

یک وقت هایی که تلویزون روشنه و خاله شادونه یا خاله سارا پخش میشه با هیجان می پری بالا و پایین و میگی این خاله ج هست من اینجا میرم و من هاج و واج نگاهت می کنم که چطور می تونی این ها رو بهم ربط بدی آخه هیچ شباهتی بینشون نمیبینم.

تلفنی هم به همه می گی من میرم مدرسه پیش خاله ج :)

خوشحالم که اونجا را دوست داری و راضی هستی امیدوارم این ادامه پیدا کنه عزیزم.

در آخر با چند روز تاخیر

گل تقدیم شماسی ماهگیت مبارک باشه عروسکم گل تقدیم شما


[ شنبه 91/6/25 ] [ 5:9 عصر ] [ مامان سارا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این ها دست نوشته های من است از خاطرات ناب ترین هدیه ی خداوندی که نفس هایش طراوت بهاران بود در سردی زمستان هشتاد و هشت.
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 138693